بسم الله الرجمن الرحیم
اسلام آوردن ایرانیان، اجباری یا اختیاری !؟
بخش تحقیقات گروه باور باران
شبهه :
عربها به ایران حمله کردند و به زور شمشیر ایران رو اشغال کردند و دین ایرانیها رو به زور تعوض کردند. ایرانیها زرتشتی بودند ولی بعد از حمله عرب مجبور شدند که مسلمون بشن !
بررسی شبهه:
این شبهه چند رکن داره : ۱٫ فتح ایران به زور شمشیر ۲٫ زرتشتی بودن ایرانیها قبل از اسلام ۳٫ تغییر اجباری دین
بررسی رکن اول : فتح ایران به زور و شمشیر ۱٫ مردم جندی شاپور (پایتخت فرهنگی ساسانیان)، حاضر به جنگیدن با عرب ها نشدند. این شهر با صلح به دست سپاه عرب افتاد. نه کشتار خاصی در این شهر صورت گرفت و نه ویرانگری و نه آتش زدن و…
اسناد تاریخی مبنی بر فتح این شهر با صلح :
[۱]. تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، ناشر:اساطیر، تهران، چاپ پنجم ۱۳۷۵، ج ۵ ص ۱۹۰۹
[۲]. ابن اثیر جزرى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلى، ابو القاسم حالت، ناشر:مؤسسه مطبوعات علمى، تهران ۱۳۷۱، ج ۸ ص ۳۹۴
[۳]. شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، الناشر: دار الکتاب العربی، بیروت، الطبعه الاولی ۱۹۸۷ ، ج ۳ ص ۱۶۹
[۴]. احمد بن على ابن مسکویه، تجارب الامم، ترجمه ابو القاسم امامى و على نقى منزوى، ناشر: سروش / توس، تهران، چاپ اول ۱۳۶۹ / ۱۳۷۶، ج ۱ ص ۳۴۲ .
سپاهیان ساسانی به قدری متلاشی و متفرق بودند و به قدری ارتش ساسانی در هم ریخته بود که برخی از نظامیان ساسانی در یک منطقه به زنان ایرانی تجاوز کردند ! ۲٫ وقتی سپاهیان رستم فرخزاد به برس (نزدیک قادسیه) رسیدند، دست به فساد و چپاول گشودند. اموال و فرزندان مردم را ربودند. عفت زنان را تباه کردند، باده نوشیدند و عربده کشیدند. مردم نزد رستم آمده؛ ضجه و ناله سر دادند. لذا رستم فرخزاد میان سپاه آمد و گفت: «اى مردم پارس! به خدا سوگند آن اسیر عرب راست میگفت! آنچه باعث تباهى ما شده کارهاى زشت ماست. به خدا سوگند، اعراب با اینکه با این مردم در حال جنگ هستند، رفتار بهترى با آنان دارند. سیرهی آنها بهتر از کردار شماست».
سند: [۱]. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (مشهور به تاریخ طبری)، ترجمه ابو القاسم پاینده، انتشارات اساطیر، تهران ۱۳۷۵، ج ۵، ص ۱۶۷۷ [۲]. ابن اثیر جزرى، الکامل فی التاریخ، ناشر: دار الصادر، بیروت ۱۹۶۵، ج ۲، ص ۴۵۹-۴۶۰ ؛ ابن اثیر جزرى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه: عباس خلیلى و ابو القاسم حالت، ناشر: مؤسسه مطبوعات علمى، تهران ۱۳۷۱، ج ۸، ص ۲۲۹-۲۲۸ [۳]. تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتى، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران ۱۳۶۳، ج ،۱ ص ۵۱۲ ؛ دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، الناشر: دار الفکر، بیروت ۱۹۸۸، ج ۲، ص ۵۲۸ ۳٫ سیاه اسواری و ۴ هزار نفر از دیالمه (دیلمیان) و بسیاری از مردم ایران در زمان حمله عرب، مسلمان شدند و به سپاه عرب پیوستند و در فتح شهرها و گسترش اسلام تلاش میکردند.
سند : ابن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت: روائع التراث العربى، ۱۳۸۷. ج ۴، ص ۹۰-۹۴ و تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵. ج ۵، ص ۱۹۰۴-۱۹۰۸ فتوح البلدان البلاذری، القاهره: مطبعه لجنه البیان العربی، ج ۲، ص ۴۵۹-۴۶۰ و احمد بن على ابن مسکویه، تجارب الامم، تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۶. ج ۱، ص ۳۴۰-۳۴۲ ابن اثیر جزرى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه: عباس خلیلى، ابو القاسم حالت، تهران: انتشارات مؤسسه مطبوعات علمى، ۱۳۷۱. ج ۸، ص ۳۹۳ ابن کثیر، البدایه والنهایه، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۹۸۸. ج ۷، ص ۱۰۲ عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۹۲. ص ۸۳ ۴٫ پس از فتح اصفهان به دست عرب (با صلح)، فرماندار پیشین این شهر از اینکه مردم حاضر نشدند از ساسانیان حمایت کنند، اعلام ناراحتی میکند.
سند : عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۹۲. ص ۸۳ ۵٫ آذربایجان با صلح به دست سپاه عرب افتاد : هرچند در این فتح، برخی از نیروهای وابسته به ساسانیان مقاومت کردند اما چون مردم از آنان حمایت نکردند شکست خوردند و منطقه آذربایجان با صلح به دست مسلمین افتاد. عتبه بن فرقد فرمانده ارتش مسلمین، صلح نامه رو اینطور نوشت: «به نام خداى رحمان رحیم، این اماننامهای است که عتبه بن فرقد عامل عمر بن خطاب، به مردم آذربایجان مىدهد، از دشتها و کوهها و درهها و اهل همهی دینها، که جانها و مالها و آیینهای مذهبیِ همگان در امان است، به شرط آنکه جزیه (مالیات) دهند به قدر توانشان. بر کودک و زن بیمارى که چیزى از دنیا به کف ندارد، و عابد خلوتنشین که چیزى از دنیا به کف ندارد، جزیه نیست. امان براى مردمان است و هر که تحت سرپرستی آنان باشد. باید مسلمانِ سپاهى، مسلمانان را راهنمایى کنند. هر کس از مردم که عضو سپاه شود، جزیهی آن سال از او برداشته میشود و هر که عضو سپاه نباشد، مانند دیگران جزیه باید دهد و هر که بخواهد برود در امان باشد، تا به پناه خود برسد».
سند : [۱]. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت: روائع التراث العربى، ۱۹۶۷. ج ۴، ص ۱۵۳-۱۵۵ و تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵. ج ۵، ص ۱۹۷۹-۱۹۸۱ [۲]. تاریخ بلعمی، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۸. ج ۳، ص ۵۲۹-۵۳۰ [۳]. احمد بن على بن مسکویه، تجارب الامم، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۹. ج ۱، ص ۴۰۰-۳۹۹ [۴]. و ابن اثیر جزرى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه: عباس خلیلى، ابو القاسم حالت، تهران: انتشارات مؤسسه مطبوعات علمى، ۱۳۷۱. ج ۹، ص ۳۹-۴۰ ابن اثیر جزرى، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالصادر، ۱۹۶۵. ج ۳، ص ۲۷-۲۸ [۵]. ابوالفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی، البدایه و النهایه، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۹۸۸. ج ۷، ص ۱۳۸ [۶]. تاریخ ابن خلدون، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج ۲، ص ۱۱۹ [۷]. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت: دار الفکر، ج ۱، ص ۱۳۰-۱۲۹ ۶٫ جالب است بدانیم که بر اساس منابع متعدد تاریخی، در آغازین درگیریهای میان سپاه عرب و حکومت ساسانیان، ایرانیان به سپاه عرب کمک کردند تا از رود فرات بگذرند. از آنجایی که در عصر ساسانی، دجله و فرات جزو خاک ایران محسوب میشدند، و سپاه عرب توان عبور از رود پرآب و خروشان فرات را نداشتند. از همین روی، پسفرّخ (بسفروخ) مرزبان ایرانی، به همراهی دهقانان ایرانیِ شهر انبار، به درخواست فرمانده سپاه عرب، پلی بر روی فرات ساختند و همین امر سبب شد تا جنگجویان عرب بتوانند بخشهای زیادی از سرزمینهای ایرانی را به راحتی فتح کنند.
سند: ابوحنیفه دینورى، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران: نشر نى، ۱۳۷۱. ص ۱۴۸-۱۴۷ یاقوت الحَمَوى، معجم البلدان، بیروت: دار صادر، ۱۹۹۵. ج ۱ ص ۴۵۷ «مردم که از جور فرمانروایان و فساد موبدان به ستوه بودند، آیین تازه را نوید و بشارتی یافتند و از این رو بسا که به پیشواز آن میرفتند. چنانکه در کنار فرات یک جا گروهی از دهقانان، جسر -پل- ساختند تا سپاه ابوعبیده به خاک ایران بتازد» عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۱. ص ۸۲ ۷٫ جنگ زنجیر یا ذات السلاسل که در این جنگ فرماندهان ارتش ساسانی، سربازان را با زنجیر به هم بستند که مبادا فرار کنند.
سند : [۱]. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، تهران: انتشارات دنیاى کتاب، ۱۳۸۴. ج ۴، ص ۲۸۱۹ [۲]. سرپرسى سایکس، تاریخ ایران، ترجمه سید محمد تقى فخر داعى گیلانى، انتشارات افسون، تهران ۱۳۸۰، ج ۱، ص ۶۸۰-۶۷۹ [۳]. أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى، البدایه و النهایه، بیروت: دار الفکر، ۱۹۸۶. ج ۶، ص ۳۴۴ ۸٫ مدائن هم با صلح فتح شد . سلمان برای مردم سخن گفت: «اصل من از شماست و دلم به حالتان میسوزد. شما را به سه چیز مىخوانم که به صلاح شماست» و همچنین گفت: «سه چیز است که هر یک را مىخواهید انتخاب کنید.» گفتند «چیست؟» گفت: «یکى اسلام که اگر اسلام بیارید حقوق و تکالیف شما همانند ماست، و اگر نمىخواهید، جزیه بدهید و اگر نمىخواهید، جنگ مىکنیم تا خدا میان ما و شما حکم کند». قوم پاسخ داد که میانى را مىپذیریم (یعنی جزیه -مالیات- میدهیم و جنگ نمیکنیم). منابع تاریخی گویای ان هستند که مردم پس از شنیدن سخنان سلمان، صلح را بر جنگ ترجیح دادند».
سند : تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵. ج ۵ ، ص ۱۸۱۳-۱۸۱۲-۱۸۱۶ ۹٫ وقتی سپاهیان عرب در قادسیه مستقر شدند، خلیفه برای فرمانده سپاه عرب (سعد بن ابی وقاص) نوشت که اگر از عجمان -ایرانیان- کسی امان خواست، «آن را امان به حساب آرید و از سختگیرى بپرهیزید. به پیمان وفا کنید، که وفا حتى به غلط سودمند است و خیانت حتى به خطا مایه هلاکت است»
سند : محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (مشهور به تاریخ طبری)، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵. ج ۴، ص ۱۶۴۵-۱۶۴۶ استاد زرینکوب در کتاب مشهور «دو قرن سکوت» میگوید: «با سقوط نهاوند، عظمت و جلال خاندان کسری یکسره درهم ریخت. این پیروزی که اعراب در نهاوند به دست آوردند، امکان هرگونه مقاومت جدی و مؤثری را که ممکن بود در برابر آنها روی دهد نیز از میان برد. در واقع این فتح نهاوند در آن روزگاران پیروزی بزرگی بود. پیروزی قطعی ایمان و عدالت بر ظلم و فساد بود. پیروزی نهاییِ سادگی و فداکاری بر خودخواهی و تجمل پرستی بود. رفتار سادهی اعراب در جنگ قادسیه و جلولاء و پیروزی شگفت انگیزی که بدان آسانی برای آنها دست داد و به نصرت آسمانی میمانست، جنگجویان ایران را در نبرد به تردید میانداخت و جای آن نیز بود. این اعراب که جای خسروان و مرزبانان پرشکوه و جلال ساسانی را میگرفتند، مردم ساده و بیپیرایهای بودند که جز جبروت خدا را نمیدیدند. خلیفه آنها که در مدینه میزیست از آن تجمل و تفنّن که شاهان جهان را هست، هیچ نداشت و مثل همهی مردم بود. آنها نیز که از جانب او در شهرها و ولایتهای تسخیر شده به حکومت مینشستند و جای مرزبانان و کنارنگان پادشاهان ساسانی بودند، زندگی ساده فقرآلود زاهدانه یا سپاهیانه داشتند». (عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۹۱. ص ۸۳) ایشان در ادامه میگویند: « این مایه سادگی سپاهیانه یا زاهدانه البته شگفت انگیز بود و ناچار در دیده مردمی که هزینه تجمل و شکوه امرا و بزرگان ساسانی را به عسرت و رنج و با پرداخت مالیاتها تأمین میکردند، اسلام را ارج و بهای فراوان میداد. در روزگاری که مردم ایران خسروان خویش را تا درجه خدایان میپرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویاروی نمیشدند و اگر نیز به درگاه میرفتند پنام در روی میکشیدند، چنان که در آتشگاهها رسم بود، عربان ساده دلِ وحشی طبع، با خلیفه پیامبر خویش که امیر آنان بود، در نهایت سادگی سلوک میکردند. خلیفه با آنها در مسجد مینشست و رأی میزد و آنها نیز بسا که سخن وی را قطع میکردند و بر وی ایراد میگرفتند و این شیوه رفتار و اطوار ساده، ناچار کسانی را که از احوال و اوضاع حکومت خویش به ستوه بودند، بر آن میداشت که عربان و آیین تازه آنها را به دیده اعجاب و تحسین بنگرند»
(عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۸۳-۸۴)
ایشان درباره حضور نمایندگان سپاه عرب نزد رستم فرخزاد –و گفتگویی که داشتند- مینویسد که رستم در سخنان نمایندگان سپاه عرب، تأمل کرد و تفکرات آنان را بر قانون حکمت یافت. اما ترس بر او غلبه کرد. او میدید که سعد بن ابیوقاص هر نوبت فرستادهای متفاوت از پیکِ قبلی میفرستاد و کسی را دو نوبت مأمور رساندن پیام نمیکرد. رستم به یکی از فرستادگان سَعد گفت که چرا امیر شما در هر نوبت فرستادهای دیگر میفرستد و یک کس دو بار مأمور رساندن پیام قرار نمیدهد؟ فرستاده گفت به این دلیل که امیر ما در راحتی و سختی میان سپاه به عدالت رفتار میکند و روا نمیدارد که یک شخص را دو بار زحمت دهد و دیگران آسوده باشند. رستم تحت تأثیر این سخن و منش و سیرت ایشان قرار گرفت و دانست که بنای عرب بر اصلی محکم استوار است. (عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۶۴)
نتیجه :
بسیاری از نواحی ایران با صلح به دست عرب افتاد (هرچند برخی از نواحی با جنگ و کشتار به دست عرب افتاد). همه حرفها به این سخن از زرینکوب برمیگردد: «مردم که از جور فرمانروایان (ساسانی) و فساد موبدان (زرتشتی) به ستوه بودند، آیین تازه را نوید و بشارتی یافتند و از این رو بسا که به پیشواز آن میرفتند.» عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۱. ص ۸۲
پایان جلسه اول …